آصِفْ خان، ابوالحسن فرزند اعتمادالدوله غیاثبیگ و برادر بزرگتر نور جهان همسر
جهانگیر (د 1051ق/1641م)، از درباریان قدرتمند و متنفذ روزگار پادشاهی جهانگیر (د
1037ق/1628م) و پسرش شاهجهان (د 1069ق/1659م). آصِفْخان از خانوادهای ثروتمند و
با نفوذ بود. پدرش غیاثبیگ تهرانی در 1014ق/1605م از جهانگیر لقب اعتمادالدوله
گرفت و ازدواج دختر او، خواهر ابوالحسنآصفخان ـ نور جهان ـ با جهانگیر در
1020ق/1611م، قدرت و نفوذ خانوادهاش را افزونی بخشید. در همین زمان دختر ابوالحسن
خان، ارجمند بانو ممتاز محل (د 1040ق/1630م)، با شاهزاده خرّم، ولیعهد جهانگیر
(شاهجهان)، ازدواج کرد و در پی آن ابوالحسنخان نخست لقب اعتقادخان و مقام
«خانْسامانی» گرفت و سپس در 1023ق/1614م عنوان «آصف خان» و منصب ششهزاری به او داده
شد (صمصامالدوله، 1/152).
در دوران سلطنت جهانگیر، قدرت واقعی میان آصفخان و خواهرش نور جهان تقسیم شده بود،
اما بر سر جانشینی جهانگیر میان وی و بَیْگُمِ جاهطلب و قدرتمند اختلاف نظر پیدا
شد (1031ق/1622م) و سعایت اطرافیان بدان دامن میزد (خافی خان، 332). در این منازعه
آصفخان جانب شاهزاده خرم (شاهجهان)، پسر جهانگیر و داماد خود را گرفت و بیگم نور
جهان به سلطنت شهریار، پسر کوچکتر جهانگیر که دامادش (شوهر دختر او از شوهر اولش)
بود تمایل داشت، اما این رقابت تا زمان مرگ جهانگیر به مرحلة حاد و دشمنیِ علنی
منجر نشد. آصفخان در 1025ق/1616م به سرپرستی شاهزاده خسرو، بزرگترین پسر و فرزندِ
مغضوب جهانگیر که همان سال از زندان پدر آزاد شده بود، منصوب شد و در 1031ق/1622م
استانداری بنگاله به او محوبل گردید. در 1035ق/1625م فرماندهی سپاه جهانگیر را در
نبرد با مهابت خان، بر کنارة رود بْهَتْ، به عهده گرفت. این ماجرا که ذکر آن در
کتابهای تاریخی این دوره به تفصیل آمده است، در نتیجة بیتدبیری و تفتین آصفخان رخ
داد و به سبب سهل انگاری او به شکست لشکریانش و اسارت جهانگیر انجامید (جهانگیر
گورکانی، 485-495؛ خافی خان، 360-373؛ صمصامالدوله، 1/153). پس از این شکست، نور
جهان از اردوگاه گریخت و به برادر خود، آصف خان، پیوست و به رغم توصیة شاهِ اسیر،
همراه آصفخان از رود بهت گذشت و برای آزاد کردن جهانگیر به مقابلة مهابتخان آمد،
ولی این لشکرکشی هم به شکست انجامید (29 جمادیالثانی 1036ق/8 مارس 1627م) و
آصفخان با پسر خود ابوطالب و 000‘250 سوار به قلعة اَتَک گریخت. بهروز، پسر مهابت
خان، به تعقیب وی پرداخت و پس از محاصرة قلعة اتک، آصفخان در این واقعه کشته شدند
(خافی خان، 372). چندی بعد لشکریان جهانگیر به چارهاندیشی نور جهان، راجپو نهایی
را که مهابتخان در اطراف جایگاه جهانگیر گماشته بود، غافلگیر کرده، با درهم شکستن
پایداری آنان شاه را از اسارت بیرون آوردند. چون آصف خان، زندانیِ مهابتخان بود،
برای آنکه آسیبی به او نرسد، جهانگیر و نور جهان با مهابتخان از در مسالمت درآمدند
و در نتیجه اصفخان نیز آزاد شد، ولی پسرش ابوطالب مدتی در اسارت درآمدند و درنتیجه
آصفخان نیز آزاد شد، ولی پسرش ابوطالب مدتی در اسارت باقی بود تا جهانگیر
مهابتخان را از جانب خود آسوده خاطر ساخت و ابوطالب در پی آن خلاص گردید (جهانگیر
گورکانی، 497). پس از این واقعه آصفخان به حکومت پنجاب و منصب والای وکالت و منصب
هفت هزاری منصوب شد (جهانگیر گورکانی، 498؛ صمصامالدوله، 153؛ خافی خان، 383). با
مرگ جهانگیر، آصفخان با زبردستی و چالاکیِ تمام بر اوضاع مسلط شد و برای آنکه تا
رسیدن شاهزاده خرم (شاهجهان) از دَکَن، تخت شاهی خالی نماند، شاهزاده داوربخش نوة
جهانگیر و پسر خسرو را بر تخت پادشاهی نشاند. این شاهزادة نگون بخت که خود میدانست
«گوسفند قربانی» است (صمصامالدوله، 154)، از قبول این مقام سرباز زد. آصفخان وی
را با سوگند آسوده خاطر گرداند، اما او در باطن راه را برای حکومت شاهجهان هموار
ساخته بود. چون نور جهان مراسم تدفین جهاتگیر را در لاهور به پایان رساند، اصفخان
با زیرکی ارتباط او را با امرا قطع و دست او را از توطئههای درباری و دخالت در
امور کوتاه کرد (جهانگیر گورکانی، 510؛ فدایی، 461). آنگاه سپاه را برای مقابله با
شاهزاده شهریار که رقیب شاهجهان و مدعی سلطنت بود، آماده ساخت و در کنار لاهور
لشکری را که او با شتابزدگی گرد آورده بود، شکست داد. شهریار به قلعة ارک گریخت
(خافیخان، 390)، اما در این محل به محاصره افتاد و اسیر شد. آصفخان به اشارة
شاهجهان قبل از رسیدن او به پایتخت، شهریار راکور کرد (جهانگیر گورکانی، 511؛
صمصامالدوله، 155) و در 22 ربیعالثانی 1037ق/21 دسامبر 1627م داوربخش را دستگیر
کرد و به نام شاهجهان خطبه خواند (جهانگیر گورکانی. 514؛ صمصامالدوله، 156) و
سرانجام در جمادیالاول 1037ق/ژانویة 1628م (صمصامالدوله، 156؛ خافیخان، 394) هر
دو شاهزاده ـ داوربخش و شهریار ـ را به قتل رساند.
شاهجهان به پاس این خدمات او را به «یمینالدوله آصفخان» ملقب ساخت و در مجاورت او
را «عمو» خطاب کرد و در 2 رجب 103ق/27 فوریة 1628م منصب هشت هزاری و مقام وکالت و
مهر اوزک (مهر انگشتری شاه) را بدو تفویض کرد (صمصامالدوله، 1/156؛ عبدالحمید،
1/406) و در همین سال حکومت پنجاب و میلتان به فرمان شاهجهان به نام منصوبان او
مسلم گردید (خافیخان، 398).
در دوران سلطنت شاهجهان، آصفخان به اقتداری بیش از پیش دست یافت، گرچه گاهی
سعایتهای اطرافیان کدورتهایی در روابط آن دو فراهم میآورد (صمصامالدوله، 157). در
1040ق/1630م به به فرمان شاهجهان برای مقابله با شورش محمدعادلشاه به سوی قلعة
بیجاپور لشکر کشید (خافیخان، 464؛ فدایی اصفهان، 453-483). عدلشاهیة بیجاپور و قطب
شاهیة گلکنده هر دو دولتهایی شیعی بودند که خود را وابسته به دربار شاهان صفوی
ایران میدانستند و این امر از موجبات تعارض آنان با حکومت دهلی شده بود. در جنگی
که در گرفت، محمد عادلشاه شکست خورد و در قلعة بیجاپور به محاصره درآمد. وی به قصد
دفع وقت و فرسوده کردن قوای آصفخان، پیامهای صلح میفرستاد و کسانی را مأمور
میکرد که با او از در سازش درآیند و اظهار همدستی کنند. سرانجام در 1041ق/1631م،
سپاه آصفخان چنان به تنگی آزوقه افتاد که ناگزیر دست از محاصره برداشت و در راه
بازگشت به دهلی، به رغم قحطی شدید آن نواحی، به چپاول و غارت فراوان و تخریب مزارع
و آبادیها پرداخت (خافیخان، 464-467؛ صمصامالدوله، 1/157؛ فدایی اصفهانی، 2/483).
پس از وفات مهابتخان در سال هشتم سلطنت شاهجهان (1044ق/1634م)، لقب خانخانی و
سپهسالاری نیز به آصفخان رسید. آصفخان روز پنجشنبه 17 شعبان 1051ق/11 نوامبر
1641م به بیماری استسقاء در لاهور درگذشت و در کنار آرانگاه خواهرش نور جهان به خاک
سپرده شد. عبارت «زهی افسوس آصفخان» مادة تاریخ مرگ اوست (صمصامالدوله، 1/158؛
عبدالحمید، 1/257).
وی در دولتمداری و حکومت استعداد فراوان داشت و از ثروت سرشاری که اندوخته بود،
برای کسب قدرت و نفوذ سیاسی بهره میگرفت (عبدالحمید، 1/184، 186، 189، 193، 204،
230). در شاعری صاحب ذوق بود (صبا، 10) و خطی خوش داشت. در علوم عقلی حکمت اشراق و
مشاء دست داشت (صمصامالدوله، 1/158). با وجود مشاغل دیوانی و حکومت فراوان، در
ادارة املاک وسیع خود محتاج پیشکار و محاسب نبود و خود به انتظام امور شخصی
میپرداخت. وی به معماری توجه خاص داشت و ذوق هنری و اطلاع وی در این زمینه در طرح
ریزی و ساختمان بسیاری از بناهای آن دوره آشکار است.